یه روز کاری دراداره مامان و بابا
خانم خانما هر چند وقت یک بار یه سری به اداره مامان و بابا می زنی البته پنج شنبه ها که 4 ساعت هستیم ولی دیگه استثنا روز شنبه 11 مهر ماه 94 که پشت سر مامان بی تابی کردی و نمی خواستی که مامان از پیشت بره به ناچار بردیمت اداره و از ساعت 6 صبح تا 5 بعد از ظهر یک سره بازی و گردش کردی. با همه همکارای مامان هم صحبت شدی و برای بابا سعید هم نامه های اداریشو ارسال می کردی و با همکار مامان آقای قاسمی زاده راجع به تاس بودنش حرف زدی و کباباشو خوردی و تو حیاط جون یه حلزون رو نجات دادی و با خاله نسیم بازی کردی و حسابی بهت خوش گذشت و کلی خسته شده بودی به محض سوار شدن به ماشین خوابیدی تا ساعت 8 شب. ...
نویسنده :
mina.mo
10:43